استراتژی کسب و کار
استراتژی کسب و کار
استراتژی کسب و کار به عنوان روشی مبتکرانه، برای نمایش داراییهای منحصربهفرد، افزایش برتری و کمک به عملکرد اجزای شرکت طراحی شده است. این استراتژی شامل اَعمال و تصمیمگیریهایی است که یک کمپانی برنامهریزی میکند تا برای رسیدن به اهداف تجاری خود اقدام نماید.
اجزای استراتژی کسب و کار چیست؟
۱. دید کلی و اهداف تجاری
با داشتن یک دید کلی از جهتگیری کسبوکار، میتوانید استراتژی کسب و کار را با دستورالعملهای شفافی مشخص کنید. در این راستا، میتوانید برای رسیدن به اهداف تجاری خود، کارهای لازم را مشخص کرده و افرادی را برای انجام آنها مشخص نمایید.
۲. ارزشهای اصلی
راهبرد کسب و کار، با توجه به ارزشهای اصلی سازمان، مدیران سطح بالا و سایر بخشها را در راستای تعیین دستورالعملهای شفاف برای انجام کارهای لازم و جلوگیری از انجام کارهای ناپسند، هدایت میکند.
۳. تحلیل سوات (SWOT)
تحلیل ماتریس SWOT یک ابزار مفید برای تحلیل وضعیت کسبوکار است. با استفاده از این روش، شرکتها میتوانند نقاط قوت، ضعفها، فرصتها و تهدیدهای خود را شناسایی کرده و بر این اساس به بهبود عملکرد و افزایش سودآوری بپردازند. با این روش، شرکتها میتوانند از نقاط قوت خود بهره بگیرند و در عین حال، از وجود هرگونه ضعف و تهدیدی آگاه شوند تا بتوانند در مقابل آنها پیشگیری کنند و استراتژی مناسبی اتخاذ کنند. در کل، تحلیل ماتریس SWOT به شرکتها کمک میکند تا بازار را بهتر درک کنند و استراتژی مناسبی برای رشد کسب و کار خود انتخاب کنند.
۴. تاکتیکها
بسیاری از استراتژیهای کسب و کار جزئیات عملیاتی را بیان میکنند تا باعث بهبود بهینهسازی کارها و افزایش بازدهی شوند. در این راستا، افراد مسئول تاکتیکها دقیقاً میدانند که چه کارهایی باید انجام شود تا به صرفهجویی در زمان و انرژی برسند و هدفهای استراتژیک را به بهترین شکل ممکن رقم بزنند. این افراد نقش بسیار مهمی در برنامهریزی و اجرای استراتژیهای کسب و کار ایفا میکنند و بهبود فرآیندهای عملیاتی و افزایش بازدهی شرکت را به عهده دارند.
۵. برنامهی تخصیص منابع
استراتژی کسب و کار شامل بررسی مواردی مانند منابع مورد نیاز برای تکمیل برنامه، راههای تامین این منابع، تخصیص منابع به بخشهای مختلف و همچنین تعیین مسئولیت افرادی است که در این زمینه فعالیت خواهند کرد. در واقع، این استراتژی به شرکتها کمک میکند تا منابع خود را به بهترین شکل ممکن تخصیص دهند، به صورت بهینه از آنها استفاده کنند و در نتیجه به رشد و پیشرفت بیشتر دست یابند.
۶. اندازهگیری
استراتژی کسب و کار شامل برنامهریزی جهت پیگیری بازدهی شرکت است که در آن، عملکرد شرکت در خصوص دستیابی به اهدافی که قبل از شروع به کار استراتژی تعیین شده بود، ارزیابی میشود. با این روش، شرکتها میتوانند عملکرد خود را با اهداف استراتژیک مقایسه کرده و در صورت لزوم، تغییرات لازم را در استراتژی خود ایجاد کنند تا به بهترین نتیجه ممکن دست یابند. بازبینی و ارزیابی منظم عملکرد شرکت، میتواند بهبود فرآیندهای کاری و افزایش سطح بازدهی را به همراه داشته باشد.
سه سطح استراتژی کسب و کار
1. استراتژی شرکت
استراتژی کلی یک شرکت، در کسب و کار از چند واحد فعال در بازارهای مختلف تشکیل میشود و به عنوان سیستمی واحد پشتیبانی و ارتقای ارزش واحدهایش را مشخص میکند. جهت دستیابی به این هدف، شرکتها میتوانند با ایجاد صلاحیتهای داخلی قدرتمند، اشتراکگذاری فناوریها و منابع بین واحدها، جمعآوری سرمایه بهشکلی اقتصادی، ایجاد و پرورش برند شرکتی قوی و از راههای مشابه به این هدف دست یابند. در این سطح استراتژی، باید به نحوهی هماهنگی واحدهای یک شرکت اندیشید و نحوهی استفاده از منابع برای ایجاد بیشترین ارزش ممکن را درک کرد. ابزارهایی نظیر استراتژی های عمومی پورتر، ماتریس بوستون، ماتریس ADL و آنالیز VRIO در این نوع آنالیز و برنامهریزی پیشرفته کمکتان میکنند. در این سطح استراتژی، طرح سازمان فاکتور استراتژیک مهم دیگری است که باید در نظر گرفته شود. ساختار کسبوکار، افراد و منابع دیگرتان همگی بر مزیت رقابتی تأثیرگذارند و میتوانند از اهداف استراتژیکتان پشتیبانی کنند.
2. استراتژی واحد کسب و کار
استراتژی واحد کسب و کار، به رقابت موفقیتآمیز در هر بازاری که واحد فعالیت دارد میپردازد. در این راستا، گردآوری هوش رقابتی و آنالیز رقابتی میتواند نقطه شروع مناسبی برای تدوین استراتژی باشد. صلاحیتهای محوری و نحوه استفاده از آنها برای برآوردن نیازهای مشتریان، از جمله مواردی است که در آنالیز باید مورد توجه قرار گیرد. همچنین، بررسی گزینههایی برای ایجاد و بهرهگیری از فرصتهای تازه و استفاده از ابزارهایی مانند پنج نیروی پورتر و آنالیز SWOT، از مواردی است که در تدوین استراتژی واحد کسب و کار باید در نظر گرفته شود. در سازمانهای بزرگ، استراتژی واحد کسب و کار ممکن است با استراتژی کل شرکت همپوشانی داشته یا متفاوت باشد، اما در هر صورت باید با هدف تعیینشده در استراتژی کل شرکت مطابقت داشته باشد. بهعلاوه، تعریف روشن مأموریت، چشمانداز و ارزشهای واحد کسب و کار، جهت بهبود پویایی و هماهنگی در سازمان بسیار حائز اهمیت است.
3. استراتژی گروه
برای اجرای موفقیتآمیز استراتژیهای شرکت و واحد کسب و کار، گروههای درونسازمانی باید با هم همکاری کنند و هر یک از این گروهها نقش متفاوتی را در تدوین و اجرای استراتژی دارد. بنابراین، هر گروه باید استراتژی خود را تدوین کند که به تحقق استراتژی واحد کسب و کار و استراتژی شرکت کمک کند. هماهنگی بین سطوح استراتژی مختلف بسیار حائز اهمیت است و باید پشتیبان و ارتقادهندهی یکدیگر باشند تا به موفقیت سازمان برسیم.
برای رسیدن به این هدف، تعریف مقصود و مرزهای گروه و مدیریت آن با استفاده از ابزارهایی نظیر چارت گروه و مدیریت براساس اهداف و شاخصهای عملکردی کلیدی بسیار مهم است. همچنین، اصل مهم در استراتژی گروه، اجرای شیوههای برتر جهت کمک به تیم برای تحقق اهدافش است و فعالیتهایی که بهبود کیفیت و تعالی عملیاتی را به دنبال دارند نیز از فاکتورهای مؤثر در تدوین و اجرای یک استراتژی گروهی هستند. در نتیجه، برای تحقق اهداف استراتژیکی در سطوح بالاتر سازمان، با تلاش مؤثر باید به تحقق این هدف کمک کنیم.
چرا کسب و کار ما به استراتژی نیازمند است؟
در کسب و کار، استراتژی به عنوان یک برنامه عملیاتی طراحی میشود تا به دستیابی به هدف خاصی کمک کند و از طریق آن به دنبال کسب امتیاز در مقابل رقبا باشیم. برنامهریزی و کسب موقعیت ممتاز نسبت به رقبا، دو رکن مهم از تعریف استراتژی در کسبوکار را تشکیل میدهند. انتخاب کارهایی که باید انجام شود در تنظیم استراتژی بسیار حائز اهمیت است و همچنین انتخاب آنچه که نباید انجام شود نیز بسیار مهم است. بهترین نحوهی استفاده از استراتژی، ترکیب مناسب اقدامات مختلف است تا تقلید از فعالیتهای ارزشآفرین شما برای رقبا دشوارتر شود.
برای دستیابی به اهداف استراتژیکی در سطح بالای کسبوکار، همکاری با کارمندان سازمان بسیار حائز اهمیت است. آگاهی کارمندان از جریان و روند کارهای سازمان میتواند در رسیدن به اهداف کمک کند و همچنین نظرات آنها درباره نقاط قوت و ضعف شرکت نیز میتواند بسیار مفید باشد.
استفاده از استراتژی به کسبوکار وضوح، تمرکز و جهت میدهد و به جای حرکت بدون هدف و مقصودی، کسبوکار را در جهت تحقق اهداف قرار میدهد. برای تدوین استراتژی، بحث و بررسیهای متعددی در رابطه با وضعیت فعلی، وضعیت مطلوب و نحوه ایجاد وضعیت مطلوب صورت میگیرد. با ترکیب مناسب اقدامات مختلف، فضای پویاتری در محیط کسبوکار به وجود میآید و شانس موفقیت افزایش پیدا میکند.
چگونه موفقیت یک استراتژی کسب و کار را بسنجیم؟
برای موفقیت در کسب و کار، استراتژی باید به طور مستقیم منجر به رشد و بهبود عملکرد رقابتی یا مالی شرکت شود. برای ارزیابی موفقیت طرحهای استراتژیک، میتوان از چند شاخص کلیدی عملکرد (KPI) استفاده کرد. این شاخصها، قبل از پیادهسازی استراتژی، تعریف میشوند و میزان دستیابی به اهداف تعیین شده را بررسی میکنند. برخی از شاخصهای کلیدی عملکرد مانند موارد زیر هنگام پیادهسازی استراتژی کسب و کار جدید مورد سنجش قرار میگیرند. این شاخصها حتما باید برای اطمینان از قابلیت سنجش دقیق موفقیتها تعریف شوند.
شاخص کلیدی عملکرد رشد:
- درآمد فروش؛
- تعداد مشتریان؛
- تکرار فروش به مشتریان سابق؛
- نرخ نگهداری مشتری؛
- نرخ تبدیل کاربران به مشتریان؛
- میانگین ارزش سفارش؛
- ابعاد کسبوکار.
شاخص کلیدی عملکرد موقعیت رقابتی:
- سهم بازار؛
- موقعیت در بازار؛
- نرخ فروش تمام شده؛
- آگاهی از برند و اشارههای مطبوعاتی به آن؛
- وضعیت سود به درآمد در مقابل وضعیت کلی صنعت؛
- میزان رشد فروش در مقابل متوسط فروش صنعت.
شاخص کلیدی عملکرد بازده مالی:
- سود ناخالص؛
- سود خالص؛
- سود عملیاتی؛
- نرخ بازگشت دارایی؛
- جریان نقدینگی آزاد؛
- جریان نقد عملیاتی.
شرکتها در عمل، ممکن است موفقیت استراتژی را با روشهای بسیار دقیقتری اندازه بگیرند. به این دلیل که بتوانند بخشهای جداگانهای از استراتژیهای سطح پایینتر را برای خود تعریف کنند.
دیدگاهتان را بنویسید